به گزارش خبرنگار مهر، سیاست از نظر اسلام تدبیر امور زندگی مردم به معقولترین و انسانیترین وجه ممکن است. بنابراین اصلاح و ارشاد و تعالی جامعه لازمه لاینفک سیاست صحیح است. اقتضای سیاست الهی این است که زمام امور به دست سیاسیون الهی سپرده شود، زیرا زندگی بدون سیاست ممکن نیست. پس اگر سیاسیون الهی در مسند سیاست نباشند سیاستبازان حرفهای و پیشتازان عرصۀ «هدف وسیله را توجیه می کند» و «انسان، گرگ انسان است» به جای آنان نشسته و به ظلم و فساد خواهند پرداخت. مردان الهی به اندازه ای که از توفیق دینداران بهره مند هستند از توفیق سیاست نیز بهره مندند، زیرا به قول آیت الله شهید مدرس، سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست.
بدین جهت در کلمات حضرت امام خمینی(ره) ملاحظه می شود که فرمودند: سیاست، عبادت است. سیاست تمام حکومت است. پس همه انبیای الهی دارای سیاست بوده و مردم را طبق سیاست خود پرورش داده اند. در گفتگو با حجت الاسلام قادر فاضلی، استاد حوزه و دانشگاه، پژوهشگر حوزه عرفان و نویسنده کتاب درآمدی بر سیاست و حکومت در عرفان اسلامی به بررسی رابطه عرفان و سیاست در عرفان اسلامی خصوصا سیره و اندیشه امام(ره) پرداختیم.
*آقای دکتر! در ابتدا بفرمائید که عرفان در لغت و اصطلاح به چه معناست؟
عرفان، در لغت به معنای شناخت و معرفت و کسب آگاهی عمیق می باشد، ولی در اصطلاح به علمی که مخصوص شناخت خداوند و آنچه مستقیما به خدا مربوط است، گفته می شود. بدین جهت بعضی از مسائل انسانی و اجتماعی نیز در مباحث عرفانی مطرح می شود؛ همچون مسائل روان شناسی، جامعه شناسی و اخلاقیات.
بعضی از ارتباطها، مستقیم است مانند رابطه موضوع انسانشناسی که با خداشناسی عجین شده و قابل تفکیک نیست. بر این اساس در حدیث آمده است: «من عرف نفسه فقد عرف ربه: هر که خود را شناخت یقینا خدایش را شناخت.» پاره ای ارتباطها نیز غیرمستقیم است؛ مانند برخی مسائل اجتماعی و جامعه شناسی؛ از قبیل مقدمه بودن خلق برای رسیدن به خدا. انسان وقتی به هم نوع خود خدمت می کند، گویی به خدا خدمت کرده است، زیرا انسان مظهر تجلیات الهی و به منزله جزئی از اوست که:
خلق را چون آب دادن، صاف و زلال اندرو تابان صفات ذوالجلال
خَلق همه نونهالِ باغِ خدایند هیچ نَه بشکن از این نهال و، نَه برکَن
*سیاست به چه معناست، آیا فرقی بین معنای گذشته از سیاست و معنای امروزین آن وجود دارد؟
سیاست در لغت به معنای مدیریت و اداره کردن و انجام امری را به عهده گرفتن است ولی در اصطلاح علمی، عبارت است از عهده دار شدن امر معاش مردم. جامع ترین و صحیح ترین تعریف برای سیاست این است که «القیام علی الشیء بما یصلحه: به عهده گرفتن اداره چیزی، به گونه ای موجب اصلاح آن شود.» بنابراین اگر اداره کردنی باشد که موجب افساد گردد، در آن صورت نمیتوان آنرا سیاست صحیح نامید.
امروزه برخی علم سیاست را به بررسی اشکال مختلف قدرت تعریف کرده اند. اِشکال مهم این تعریف در نبود عبارت اصلاح و افساد در ضمن تعریف است. طبق این تعریف، کار علم سیاست بررسی شکل های گوناگون قدرت است، اعم از اینکه صلاحآور یا فسادآور باشد. به عبارت دیگر سیاست را مساوی مدیریت گرفته اند؛ چه به شیوه صیحیح باشد یا غلط.
در دنیای امروز ـ عموما ـ سیاست با مدیریت اجتماع در سطح کلان به هر شیوه ممکن، مساوی شده است. از اینرو سیاستمداران برای رسیدن به اهداف سیاسی خود به هر کاری دست میزنند. در صورتی که سیاست واقعی از دیدگاه اسلام، مدیریتی است که کمالآور و مفسدهزدا باشد. شاید رواج این عبارت در میان مردم که سیاست یعنی دروغ، نیرنگ، حیله و ... از همین مسئله ناشی شده است.
*سیاست در فرهنگ اسلامی با سیاست متعارف امروز چه تفاوت هایی دارد؟
در فرهنگ اسلامی سیاست باید اصلاحگر باشد وگرنه سیاست نامیده نشده بلکه نوعی مکر و حیله و خدعه و ... تلقی می شود. مرحوم مدرس می گفت: سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست. حضرت امام خمینی(ره) به این جمله شهید مدرس بسیار استناد می کرد، زیرا این جمله تبلور اندیشه اسلام در عرصه سیاست داخلی و خارجی است.
وقتی امیرالمؤمنین(ع) در آغاز حکومت اسلامی اش گفتند: شما اندکی با معترضان به تقسیم مساوی در بیت المال سازش کرده و تا مدتی که کاملا بر امور مسلط گردید با اینان نرمی کنید. سپس اقدامهایی را که لازم می دانید انجام دهید فرمود: «أتامرونی أن أطلب النصر بالجور: آیا پیروزی را با ظلم به دست آورم.» امروزه در دنیای سیاست، پیروزی حرف اول را می زند در حالی که در سیاست اسلامی، حقانیت حرف اول را می زند. سیاستمدار واقعی کسی است که بر مبنای حق عمل کند، هرچند دوام نیاورده و شکست بخورد، در
حالی که سیاست مداران دنیا عموما در اندیشه ماندن بر سر قدرت به هر شکل ممکن هستند.
*با این وجود چه رابطه ای بین عرفان و سیاست وجود دارد؟
براساس آنچه در تعریف عرفان گفته شد که عبارت از شناخت اسماء و صفات الهی و آنچه مستقیم و غیرمستقیم به خدا مربوط می شود که انسان مرتبط ترین موجود به خداوند است و بنا به تعریف سیاست که تدربیر امور هر چیز به گونه ای که موجب صلاح و تعالی آن باشد، ارتباط عمیق عرفان و سیاست آشکار می گردد، زیرا غرض هر دو تکامل بخشیدن و تعالی دادن به انسان است. عرفان در عرصه شناخت به انسان قدرت صعود می دهد و سیاست در عرصه عمل.
پس هر کدام از این دو بدون هم تضعیف شده و با هم تقویت می گردند. تاریخ انسانی نیز صحت این قول را ثابت کرده، زیرا هر گاه حکومت جامعه به عرفان و سیاست سالم و صحیح متکی بوده، توفیق داشته و هر گاه از این دو خالی یا فقط به یکی متکی بوده، تضعیف گشته و از انجام رسالت واقعی خود بازمانده است. حکومت علی(ع) در صدر اسلام و حکومت امام خمینی(ره) در عصر حاضر، نمونه بارز صدق این مدعاست.
*عارف سیاستمدار چه کسی است و دارای چه ویژگی هایی است؟
عارف سیاستمدار کسی است که عرفانش در خدمت سیاست اش و سیاست اش در خدمت عرفانش باشد. در غیر این صورت یا عارف است یا سیاستمدار. تنها با پیوند این دو انسان است که سیاست عرفانی یا عرفان سیاسی تحقق می یابد. جامعه هنگامی که به پشتوانه عرفان سیاسی و سیاست عرفانی اداره شود همان رنگ را خواهد پذیرفت، یعنی یک جامعه عرفانی ـ سیاسی به عمل می آید. اگر در رأس جامعه یک شخصیت عارف سیاستمدار قرار گیرد، جامعه را به سوی ارزشهای مورد قبول خود سوق می دهد. چنین جامعه ای رنگ شخصیت اول کشور خویش را به خود می گیرد. جنگ اش یک جنگ عرفانی و سیاسی می گردد، صنعت اش، مدیریت اش و ... همه سیاست عرفانی و عرفان سیاسی می شود.
*در حکومت پیامبر(ص) و امام علی(ع) چه مصداق هایی در این موارد وجود دارد؟
نمونه بارز این مسئله در دوران صدر اسلام بود که پیامبر اکرم(ص) عرفان سیاسی را در جامعه بسط داده بود. نتیجه اش ملاحظه معنویت در تمام ابعاد اجتماع بود. پیامبر اکرم(ص) با شعار «لا رهبانیة فی الاسلام: در اسلام رهبانیتی نیست.» و شعار «رهبانیة دینی الجهاد: جهاد رهبانیت دین من است.» رهبانیت مطرح در مسیحیت را که عرفان جدای از اجتماع بود به متن جامعه آورد و جهاد محض را که در قدیم مساوی با کشتار و غارت و ... بود، در خدمت عرفان قرار داد. جهاد نه تنها جامعه را از حمله دشمن مصون می دارد بلکه تعالی نهفته در رهبانیت را نیز در جامعه می گستراند.
*در حکومت جمهوری اسلامی ما چطور؟
نمونه دیگر این حقیقت، در هشت سال دفاع مقدس مردم ایران کاملا مشهود بود که رهبر فرزانه حضرت امام خمینی(ره) عرفان سیاسی را در قشرهای مختلف ترویج داد. به گونه ای که جوانان ما در جبهه ها با همان دستهایی که تفنگ و سلاح نظامی گرفته و از جامعه دفاع می کردند در دل شب در سنگرهای تاریک به درگاه بی نیاز دست نیاز باز کرده و می گفتند: قوّ علی خدمتک جوارحی: خدایا! اعضاء و جوارح مرا در راه خدمت به خودت قوی گردان، زیرا آنان در رهبران الهی خود قدرت در مقابل دشمنان و ضعف و ذلت در مقابل خداوند را می دیدند و با تمام وجود این حقیقت را دریافته بودند که هر کس به میزان ذلت و خواری در محضر ربوبی در مقابل دشمن، عزیز و قوی می گردد.
آنها راه رسیدن به این عزت الهی را در عبادت یافته بودند که پیامبر آنان از قول خدایشان گفته بود: «عبدی أطعنی حتی أجعلک مثلی: بنده من! مرا اطاعت کن، تا تو را مثل خودم گردانم. »مثل خدا بودن معانی مختلف دارد. یکی از آن معانی در عرصه سیاست این است که تو را همچون خودم قوی می گردانم به گونه ای که هرگز در مقابل دشمنان احساس ضعف نکنی و به اقبال لاهوری «تا قوی گردی ز ذکر یا قوی» نه تنها کثرت دشمن تو را تضعیف نمی کند بلکه بر قوت و قدرت تو می افزاید: الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ: همان كسانى كه [برخى از] مردم به ايشان گفتند مردمان براى [جنگ با] شما گرد آمدهاند پس از آن بترسيد و[لى اين سخن] بر ايمانشان افزود و گفتند خدا ما را بس است و نيكو حمايتگرى است.»(آیه 173 سوره آل عمران)
همه این قوت قلب ها و قدرت های فردی و اجتماعی از قوت و قدرت رهبر جامعه است که به پیکر جامعه تزریق می شود. اوست که در پیکر جامعه جان می دمد و به قول اقبال در خصوص رسول اکرم(ص) آنکه جان در پیکر گیتی دمید/ روزگاری تازه آئین آفرید. در عرفان بحث مظاهر اسماء و صفات الهی مطرح شده و گفته می شود: عارف خود مظهر اسمای الهی می گردد. اسم القادر وقتی در او تجلی کند، قدرتمند شده و اسم العلیم وقتی تجلی کرد، دانشمند شده و ... نتیجه این شدنها، انعکاس علم و قدرت به جامعه بوده و قدرتمندی جامعه از این طریق حاصل می شود، البته در صورتی که عارف یک عارف اجتماعی باشد نه کسی که در غار عزلت خلوت گزیده و جامعه بریده باشد.
*هدف و روش کار عارف سیاستمدار با دیگر سیاستمداران چه تفاوت هایی دارد؟
عارف سیاستمدار همه امکانات معنوی و مادی خود را در راه تعالی جامعه بسیج کرده و مردم را با خود همراه کرده و تعالی می بخشد: چون به بستانی رسی زیبا و خوش/ بعد از آنکه دامان خلقان را بکش. در واقع هدف اصلی عارف سیاستمدار این است که مردم را در حد توان و امکان به جایی برساند که خود رسیده است.
همان گونه که پیامبر اسلام(ص) وقتی به معراج تشرف یافتند سعی کردند امت خویش را نیز به معراج برده و معراجی کنند. از این رو نماز را که وسیله معراج آنهاست برایشان به ارمغان آورد و فرمود: «الصلاة معراج المؤمن: نمار معراج مؤمن است.» بنابراین عارف سیاستمدار که مظهر معرفت و مدیریت است باید آیینه معارف و قدرت و مدیریت خدا بر خلق او باشد و مردم را بدان سو سوق می دهد:
پادشاهان مظهر شاهی حق فاضلان، مرآت آگاهی حق
پادشاهان زیبد آن خلاق را پادشاهان، جملگان عاجز ورا
مولوی در این اشعار قصد تعریف و تمجید پادشاهان را ندارد بلکه میخواهد جایگاه عظیم واقعی پادشاهی و حکومت را معین کرده و بگوید: پادشاه باید به رسالت عظیم خود واقف باشد و بداند که باید آیینه خدانما از حیث قدرت و شوکت باشد. هنگامی می تواند به این مرتبه برسد که نخست خودش را ساخته و پرداخته و در مرحله بعد جامعه اش را بدین مقام تعالی داده باشد. او تا به عجز خود نزد غنی مطلق یعنی خداوند سبحان واقف نشود هرگز به عزت نخواهد رسید و تا عزیز نگردد نمی تواند جامعه را به عزت برساند.
*شیوه مدیریت جامعه توسط یک عارف سیاستمدار چه تأثیری بر جامعه دارد؟
تاریخ بشری نشان داده که احساس در عرصه اجتماع بیشتر از ادراک و تعقل حاکم بوده و عمومیت داشته است. روان شناسان و جامعه شناسان گفته اند: در کارهای جمعی قدرت افزایش یافته ولی تعقل، تقلیل می یابد اما در کارهای فردی که قدرت کاسته می شود قوه فکریه آدمی فعالتر می شود. مردم در همه شئون زندگی با عقل و برهان حرکت نمی کنند تا بتوان همه را با میزان قانون و حقوق اداره کرده و در حیطه حقوق و قانون از آنها انتظار مجاهدت ها، رشادت ها، شهادت ها و ایثارها اگر مقدمه منطقی و قانونی هم داشته باشد با احساس و عاطفه و عشق پیش رفته است.
بدین جهت توفیق رهبران بزرگ جوامع بشری پیوسته در گرو میزان نفوذ آنان در دل و جان مردمان بوده است. نفوذ رهبران در دلها به میزان عرفان و معرفت و تخلق به اخلاق الهی و ازخودگذشتگی آنها منوط بوده است. هیچ رهبری نتوانسته با سیاست بازی و ترفندهای سیاسی و اجتماعی به مدت زیاد در دل قشرهای مختلف برای خود جایی باز کند، لذا این قبیل افراد منطق شان تحت سیطره شخصیت شان بوده و مردم قبل از آنکه به کنه کلام اینان پی برند به محض شنیدن اوامر آنها حرکت کرده اند و امواج اجتماعی را به راه انداخته و بسیاری از کارها ناممکن را ممکن ساخته اند.
در چنین جوامعی کارهایی صورت گرفته است که خارج از محاسبه سیاستمداران بزرگ دنیا و حتی دانشگاه ها و پژوهشگاه های بنام جهان سیاست بوده است. به عنوان مثال پیروزی و توفیق مهاتما گاندی در هند و امام خمینی(ره) در ایران یکی از این موارد است. زبان حال مردم در برخورد با اوامر حکیم الهی و سیاستمدار حکیم این است که: از تو به یک اشارت، از ما به سر دویدن/ چون باد و آب و آتش، اندر پی ات رسیدن.
این گونه شخصیت ها نه تنها در عرصه سیاسی عمومی شخصیت شان بر منطق شان غلبه دارد، بلکه در عرصه تعلیم و تخصص نیز چنین است. امام خمینی(ره) مصداق بارز این حقیقت است. تقریبا تمام علمای تراز اول جامعه و مراجع تقلید با اینکه خود را هم ردیف امام و چه بسا بعضی خود را در مواردی بالاتر از او می دانستند چون وی را ولی امر می شمردند، از اوامر اجتماعی و سیاسی او فرمان می بردند.
علامه محمدتقی جعفری چندین بار فرمود: رهبر باید شخصیتش بر مدیریتش حاکم باشد، مانند امام خمینی. ما همیشه اوامر و احکام ایشان را بر خودمان ترجیح می دادیم، حتی در مسائل علمی که نظر ما مخالف نظر ایشان بود، ولی در عرصه اجتماع نظر او را بر نظر خود ترجیح می دادیم با اینکه مخالف همان نظر بودیم. زبان حال این بزرگوواران با حضرت امام خمینی این است:
زرد گردم، چون که گویی زشت شو سبز گردم چون که گویی کشت شو
گر هِلالم وَر بِلالم می دوم مقتدا بر آفتابت می شوم
*در پایان اگر مطلب خاصی دارید بفرمائید!
امام خمینی(ره) تنها کسی است که توانست عرفان را با سیاست بیامیزد و سیاست را پیرو عرفان سازد. سیاست بدون عرفان، حُکم اسب لجام گسیخته را دارد که راکبش را سالم به مقصد نمی رساند. گذشته از این، امام توانست عملا به این شعار غلط که سیاست، پدر و مادر ندارد خط بطلان کشیده و ثابت کند اگر سیاست به دست آدم پدر و مادرداری بیفتد، پدر و مادر خواهد داشت. نکته دیگر اینکه امام(ره) ثابت کرد که سیاست تا زمانی دوام می یابد که تابع عرفان باشد. از این رو محبوبیت حضرت امام(ره) به سیاستمداری اش نبود بلکه به عرفانمداری او منوط می شود. بنابراین سیاست عرفانی همانند خود عرفان ماندگاری بیشتری دارد تا سایر سیاستها. امید است که این سیره صالح حضرت امام در میان پیروانش تا هماره مستدام باشد.
نظر شما